باغ داستان باغ داستان
باغ داستان

Editor: Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Sunday, November 13, 2005



از رمان « کودکی »
جى. ام. كوتسى
ترجمه‌ی محسن مينو خرد





رمان خوبی که به جرئت می‌توان نوشت از خواندن‌اش لذت می‌بریم، چه خواننده‌ی معمولی باشیم چه حرفه‌ای، به احتمال زیاد یکی دو بار دیگر هم که دلمان تنگ شد سراغ‌اش می‌رویم و دو باره آن را می‌خوانیم . داستان چه آنجا که کودکی ده دوازده ساله راوی است چه گاه گاهی که آقای کوتسی، روان است . ترجمه ی موفق محسن مینو خرد - مترجم باسابقه‌ای که در همه‌ی کار‌هایش از دو زبان سوئدی و انگلیسی سود می‌برد - لذت خواندن را دو چندان می‌کند. کاش ناشر دقت مترجم را حداقل در چاپ‌های بعد ارج بگذارد و غلط‌های تایپی را که این جا و آن جا ، ظاهر می‌شوند درست کند. نباید کار زیاد سختی باشد که را را زا تایپ نکرد و عین را غین.






    .... با این که هر شنبه عصر می‌رود سینما، ولی فیلم‌ها دیگر مثل موقع‌هایی که تو کیپ تاون بودند نمی‌چسبد. آن روزها کابوس می‌دید که دارد زیر آسانسور له می‌شود یا مثل قهرمان‌های سریال‌ها از کوه و دشت می‌پرد پایین، سر در نمی‌آورد چرا ارول فلین نقش رابین هود را که بازی می‌کند هیچ فرقی با وقتی علی بابا را بازی می‌کند ندارد. چرا می‌گویند بازیگر بزرگی است. او از صحنه‌های شکار رو پشت اسب که همه عین هم‌اند خسته شده است. سه دلقک هم که دیگر گندش را بالا آورده‌اند. تارزان را هم دیگر نمی‌شود باور کرد، آخر کسی که نقش او را بازی می‌کند هی عوض می‌شود. تنها فیلمی که چشم‌اش را می‌گیرد فیلمی است که توش اینگرید برگمن سوار قطاری آلوده به آبله می‌شود و می‌میرد. اینگرید برگمن بازیگر دل‌خواه مادرش است. زنده‌گی یعنی این جوری است؟ یعنی می‌شد مادرش هم هر آن فقط به خاطر ندیدن یک علامت رو یک پنجره بمیرد؟
    ..


نشر قصه -۲۰۰۵

تماس  ||  3:33 AM




: