باغ داستان باغ داستان
باغ داستان

Editor: Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Monday, March 12, 2007


    اهمیتِ روزهای یکشنبه
    وریا مظهر


    امیدوار بود روزی بتواند اسامی ماه‌ها و روز‌های سال را به قصد فراموش کردن‌شان از بر کند، اما او از میان روزها تنها یک‌شنبه‌ها را می‌شناخت، بدون این‌که آن را از بر کرده باشد. یک‌شنبه‌ها می‌رفت با همان قلابِ درازِ ماهی‌گیری‌اش وارد کلیسای واقع در محله‌ی قدیمی پشت دریاچه‌ی یَرِون‌ پَه می‌شد و بعد از آن‌که در اتاقکِ اعترافات به کشیش پشت پرده اعتراف می‌کرد که روزهای یک‌شنبه نمی‌تواند حتی یک ماهی هم صید کند از کلیسا خارج می‌شد و در کناره‌ی دریاچه‌ی نزدیک به همان کلیسا روی چند سنگ‌چین می‌نشست، قلابش را می‌انداخت توی آب و ساعت‌ها منتظر می‌ماند. بعد که چیزی گیرش نمی‌آمد به خانه‌اش برمی‌گشت و به کشیشی فکر می‌کرد که می‌توانست تعمداً خودِ او بوده باشد. کشیشی که به ماهی‌گیری در روزهای یک‌شنبه علاقه‌ی خاصی داشت، اما موقعیت شغلی‌اش به او اجازه‌ی چنین کاری نمی‌داد.
    فردای یکی از یک‌شنبه‌ها که باز روز یک‌شنبه بود بیدار شد؛ لباده‌ی تمام تنِ سیاه و مبدلِ کشیشی‌اش را به تن کرد، صلیبش را به گردن آویخت و از خانه خارج شد و مثل هر روز در محله‌ی قدیمی پشتِ دریاچه، از پله‌های آجری پشتی کلیسا بالا رفت و بعد از آن‌که ناقوس را چند بار به صدا در‌آورد، پایین آمد و کلیدش را از جیب لباده‌اش بیرون آورد و دروازه‌ی بزرگ کلیسا را گشود. به محض ورود متوجه شد که به جای مجسمه‌ی گچیِ روی صلیبِ طلایی بزرگ، ماهی‌یی با طول و عرض یک آدم متوسط الجثه به چارمیخ کشیده شده است.
    و همان روز بود که تصمیم گرفت یک‌شنبه‌ها را از تقویمش خط بزند.




    از: چیدن قارچ به سبک فنلاندی- وریا مظهر، نشر نی ، تهران۱۳۸۵

تماس  ||  2:14 AM




: