باغ داستان باغ داستان
باغ داستان

Editor: Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Tuesday, May 24, 2005


    حكايت يك عشق باورنكردنى

    سجاد صاحبان زند
    : «مرشد و مارگريتا » را مى توان رمانى براى «همه كس و هيچ كس» دانست. رمانى كه ممكن است همه خوانندگان بخشى از آن را دوست داشته باشند و ممكن است هيچ كس از تمام رمان لذت نبرد. البته اين در مورد همه نوشته هاى داستانى مصداق دارد، اما اين نكته در مورد « مرشد و مارگريتا» شرايط ويژه اى را دنبال مى كند.
    رمان سه خط داستانى دارد كه در كنار هم پيش مى روند. سفر شيطان به مسكو ، سرنوشت پونتيوس پيلاطس و تصليب مسيح و داستان عشق مرشد و مارگريتا سه خط موازى رمان هستند كه در انتها به هم مى رسند. بولگاكف در اين سه خط روايى، به سه ژانر ادبى متفاوت پرداخته است.يك نكته خيلى مهم در كار بولگاكف وجود دارد. شما فقط مى توانيد همين قصه مرشد را در رمان دنبال كنيد و از دنبال كردن اين خط داستانى لذت ببريد. يعنى مى توانيد بخش هايى از رمان را نخوانيد و رد شويد. گرچه بهتر است از اول تا آخر آن را با دقت بخوانيد ، چون كلى ضرر مى كنيد.سفر شيطان به مسكو و حضور فيزيكى او يادآور «فاوست» و گروتسك اين كتاب است. نويسنده بارها نوشته گوته را از بهترين رمان هاى همه عمرش بر شمرده است. اما نكته مشهود اين است كه او در «مرشد و مارگريتا» از فاوست پيش تر رفته است. طنزى كه بولگاكف در نوشته اش به كار برده ، روايت او را از حالتى تك بعدى به در آورده و اين آن چيزى است كه در نوشته گوته نمى توان اثرى از آن يافت.
    نويسنده در فضايى پرتخيل و پرطنز ، زندگى در مسكو و فضاى روشنفكرى آن زمان شوروى را به نقد مى كشد. اساساً وجود شيطان در رمان ، منجر به آشكار شدن طينت آدم هاى سودازده و بى هويت به ظاهر روشنفكر مى شود. از طرف ديگر، بولگاكف به شخصيت داستانى نامتعارف اش ، اجازه مى دهد كه همان طور كه خود مى خواهد رفتار كند. او مستقل و جدا از فكر واحد رمان پيش مى رود و اين همان چيزى است كه ميخاييل باختين آن را ادبيات كارناوالى ناميده است. او صداى خودش را دارد و انگار كارى از دست نويسنده بر نمى آيد: وقتى سرنوشت محتوم در انتظار ما است ، كارى نمى شود كرد ، جز اين كه به آن بخنديم. بولگاكف هم همين كار را مى كند. او مى ايستد و از ما هم مى خواهد كه ماجرا را جدى نگيريم.
    در خط دوم روايت ، سرنوشت پونتيوس پيلاطس و تصليب مسيح را مى خوانيم. در اين جا هم نويسنده چندان توجهى به تاريخ و واقعه تاريخى ندارد. او تاريخ خودش را مى سازد. مسيح در نوشته او ، آنى نيست كه ما مى شناسيم. او شخصيتى مى سازد كه گرچه شباهت هايى با مسيح دارد ، اما فقط مى توان او را در اين رمان ديد. واقعيت او هيچ ربطى به دنياى واقعى پيرامون ندارد. در اينجا هم بولگاكف به آموزه هاى استادانش وفادار بوده است و درس هاى سروانتس و گوته را فراموش نكرده كه واقعيت داستانى مى تواند هيچ ربطى با واقعيت خارجى نداشته باشد.
    خط سوم روايت به مرشد و مارگريتا مى پردازد. شايد اين قسمت يكى از جذاب ترين قسمت هاى رمان باشد ، به خصوص براى ما ايرانى ها كه قصه هاى عاشقانه را خيلى دوست داريم. پيش از آن كه در مورد اين بخش چيزى بنويسم به نكته اى اشاره مى كنم كه شايد براى شما خالى از لطف نباشد. بولگاكف براى نوشتن «مرشد و مارگريتا» يازده سال وقت صرف كرده است. در بيش از نيمى از اين زمان ، شخصيتى به نام مارگريتا در رمان وجود نداشته است. بولگاكف زمانى اين شخصيت زن را وارد نوشته اش مى كند كه با همسرش آشنا مى شود. پيگيرى اين ماجرا كه مارگريتا چقدر به همسر بولگاكف شباهت داشته و رابطه او با مرشد تا چه اندازه اى به رابطه نويسنده شبيه بوده ، براى ما اهميتى ندارد. اما مى توانيم باز هم به يك نكته بسيار مهم در ادبيات برسيم: نويسنده ها در نوشتن چيزهايى موفق اند كه آنها را خوب مى شناسند.
    حكايت مرشد و مارگريتا ، حكايت عشق پرشورى است كه مولفه هاى داستانى اين ژانر را رعايت نمى كند. با اين همه، ما بخش هاى ديگر قصه را مى خوانيم تا در لابه لاى آنها اين حكايت عاشقانه را پى بگيريم. مرشد نويسنده اى شكست خورده است كه نوشته اش در باره سرنوشت پونتيوس پيلاطس توفيق چندانى نداشته است او عاشق مارگريتا ا ست اما اين عشق آنچنان عجيب و باورنكردنى است كه گاهى احساس مى كنيم مارگريتا هم بخشى از نوشته مرشد است كه به آن دل بسته است.
    اين اساس كار بولگاكف است. او مدام در حال رفت و آمدى ميان واقعيت و خيال است. با اين توضيح كه واقعيت و خيال او نيز ساخته خودش هستند و نمى توان ارجاع خارجى خاصى براى آنها يافت. بولگاكف قصه خود را مى سازد و كارى به اين ندارد كه واقعيت او ، چقدر با واقعيت خارجى ارتباط دارد. او كارى هم به اين ندارد كه ساختار نوشته اش ، تا چه اندازه اى به نوشته ديگران شباهت دارد. او متفاوت مى نويسد؛ اول اين كه ، اين گونه نوشتن را دوست دارد و دوم اين كه مى خواهد با شيوه اى نو مخاطب را با خودش بكشاند. بولگاكف مخاطبش را آزار نمى دهد ، بلكه مى خواهد او را تا آخر رمان با خود بكشد ، گيرم بخواهد اين كار را با شيوه خودش انجام دهد. همه اينها سبب مى شود كه «مرشد و مارگريتا» يكى از برترين و جذاب ترين رمان هاى جهان شود.

    پنجشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۱۹ مى ۲۰۰۵
    روزنامه شرق

مرشد و مارگريتا
ميخائيل بولگاكف
ترجمه: عباس ميلانى
نشر تنوير
چاپ سوم- ۱۳۷۸
تعداد: ۳۳۰۰ نسخه
قيمت: ۱۹۰۰ تومان





: